داستان ها چگونه بر مغز ما تاثیر می گذارد؟
۰۲ مرداد ۱۴۰۱ 0 عمومیقصه گویی جزء ضروری انسان بودن است. داستان ها مغز را تحریک می کنند و نحوه عمل ما را در زندگی تغییر می دهند.داستانها به شما انگیزه میدهند تا با دیگران کار کنید، همدلتر، دلسوزتر و بخشندهتر میشوید و بر رفتار اجتماعی شما تأثیر مثبت میگذارد.
داستانها مغز شما را شکل میدهند، قشر شنوایی را در مغز فعال میکنند و قشر گیجگاهی چپ، ناحیهای که پذیرای زبان است، مشتعل میشوند.در سطح شیمیایی، وقتی داستان می شنوید، مغز شما اکسی توسین ترشح می کند، هورمون پیوندی که باعث می شود واقعاً به افراد درگیر اهمیت دهید.
چرا داستان ها برای انسان ها مهم هستند؟
داستان سرایی یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که باید برای تأثیرگذاری، آموزش و الهام بخشیدن به آن می توانید استفاده کنید.داستان سرایی به عنوان راهی برای آموزش آنچه جامعه برای آن ارزش قائل است و ارائه پیامی خاص در طول عملکردهای معنوی و تشریفاتی عمل می کند.
از طریق داستانها، میتوانید احساسات، شادیها، غمها، ترسها و سختیها را به اشتراک بگذارید و با افراد دیگر زمینههای مشترک پیدا کنید تا بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید.
چرا ما عاشق داستان هستیم؟
چه دوست داشته باشیم داستانی بخوانیم - یا آن را بشنویم ... یا داستان تماشا کنیم - ما عاشق داستان هستیم. داستان ها و رمان ها تجملات، لوازم جانبی یا راهی برای گذراندن زمان نیستند... آنها صرفاً بخشی از فعالیت مغز ما و الزامات آن هستند... و اگر واقعاً بخواهیم هر ارزشی، هر پیامی، هر اصولی را منتقل کنیم. ... پس این نمی تواند بهتر از آن چیزی باشد که با «داستان ها» اتفاق می افتد.
داستانهای مؤثر ذخیره دادهها را برای بازیابی بعدی برای مغز شما آسانتر میکند و توانایی شما را برای به خاطر سپردن تجربیات افزایش میدهد و در نتیجه به بهبود پردازش اطلاعات کمک میکند.
داستان ها باعث ایجاد احساسات در شما می شود. احساسات سیگنالی به مغز هستند که هر چیزی را که تجربه می کنیم مهم است.
تاثیر مستقیم داستان ها مشهود است و در هر سخنرانی به راحتی قابل مشاهده است. وقتی یک داستان شخصی در میان باشد، تعامل و فعالیت مخاطب بسیار بیشتر از زمانی است که گفتگو خالی از داستان باشد.
داستان ها اطلاعات را فراموش نشدنی می کنند و به ما امکان می دهند اطلاعات را به گونه ای به اشتراک بگذاریم که ارتباط عاطفی ایجاد کند.
مطالعات بیولوژیکی توضیح شگفت انگیزی ارائه می دهد: وقتی داستانی را می شنویم، تصور می کنیم چه اتفاقی می افتد، احساس قهرمان را احساس می کنیم، تا حدی از آن تقلید می کنیم ... و همه اینها مناطق متعدد و متفاوتی را در مغز فعال می کند و تکانه های عصبی متفاوت از آنهایی که در گفتار عادی و بدون داستان تولید می شوند ترشح می کند.
این فعالیت مغز هنگام شنیدن یا خواندن داستان توضیح می دهد که چرا جزئیات داستان بسیار بیشتر از شنیدن یک مکالمه عادی در ذهن ما گیر می کند، مهم نیست چقدر هوشمندانه، علمی و منطقی باشد.
برخی از محققان بیان می کنند که داستان گفتن/شنیدن ابزار مهمی در بقای بشر در آغاز تاریخ خود بوده و اهمیت آن کمتر از برخی اعضای مهم انسان نبوده است.
چگونه؟ آنها اشاره میکنند که داستانها تنها راه تصویب قوانین، آداب و رسوم و سنتهای اجتماعی در اولین جوامع بدوی بود، و آنها تنها راه هشدار در مورد خطرات بالقوهای بودند که «دریافتکننده» هنوز با آن مواجه نشده بود، اما داستان او را وادار میکرد. آنها را درک کنید، خطر آنها را پیش بینی کنید و از آنها احتیاط کنید...
به همین ترتیب، ماهیت این جوامع وجود ارزش های همکاری و نوع دوستی بین اعضای قبیله یا روستا را ایجاب می کرد و این ارزش ها از طریق داستان ها منتقل می شد.
کسی که در راه دیگران فداکاری می کند مورد تجلیل قرار می گیرد و ویژگی های خاصی به او عطا می شود که باعث می شود دیگران از او الگو بگیرند.
در یک مطالعه مهم که سعی در تأیید این اطلاعات داشت، دو جامعه بدوی مورد مطالعه قرار گرفتند، جایی که جمعیت هنوز در سبک زندگی ابتدایی زندگی می کنند.
در جامعه اول تعداد «قصه گوها» بیشتر بود و با احترام به آنها نگاه می شد و در جامعه دوم تعداد قصه گوها کمتر و برداشت از آنها کمتر بود.
80 درصد داستانهای منتشر شده مربوط به ارزشها (درست و نادرست، و نگرش نسبت به آنها) بود و نه آنطور که میتوان انتظار داشت در برابر خطرات طبیعت باشد.
نکته مهم دیگر: استاندارد همکاری و سخاوت جامعه اول بالاتر از جامعه دوم بود. این امر این ایده را تقویت می کند که داستان ها با انتقال ارزش های خاصی که افراد را به انجام رفتارهای خاصی که به بقا کمک می کند، به بقای بشر کمک کرده اند، کمک می کند.
هر جامعه بشری دیگری در آن دوره، مسلح به داستان نبود، بسیار بیشتر از جوامعی که اعضای خود را به خاطر ارزشهای خاصی از طریق داستانها سرزنش میکردند، در معرض نابودی و انقراض قرار میگرفت... به عبارت دیگر سادهشده: کسانی که داستان نمیگویند و نمیشنوند. ... منقرض می شوند ... در مورد کسانی که انجام می دهند، آنها زنده مانده اند.
و همه انسان های امروزی از نوادگان نوع دوم هستند. به عبارت دیگر، از طرف دیگر: مغز ما برای تعامل با داستانها سختافزاری شده است. این بخشی از طبیعت انسانی ماست.
چرا داستان ها برای یادگیری کودکان اهمیت دارند؟
محققان دریافتهاند که داستانها تأثیر زیادی بر درک کودکان از نقشهای فرهنگی و جنسیتی دارند.
نقش داستان ها محدود به پرورش سواد در کودکان نیست. داستان ها ارزش ها، نگرش ها، باورها و هنجارهای اجتماعی را منتقل می کنند که به نوبه خود درک کودکان از واقعیت را شکل می دهند.
داستان ها به بهبود مغز، توانایی تمرکز، تمرکز و حافظه کودک شما کمک می کند، مهارت های گوش دادن و ارتباط را توسعه می دهد، حس شگفتی ایجاد می کند، تجربیات را زنده می کند و به ترتیب وقایع کمک می کند.
خواندن داستان برای کودکان پیش دبستانی توانایی آنها را در درک احساسات و افکار دیگران یا آنچه که "نظریه ذهن" نامیده می شود، تقویت می کند.محققان همچنین اثر مشابهی را در زمانی که کودکان به طور خاص فیلم تماشا می کردند، اما به طور کلی تلویزیون تماشا نمی کردند، یافته اند.اعتقاد بر این است که دلیل این امر این است که کودکان اغلب به تنهایی تلویزیون تماشا میکنند، اما وقتی به سینما میروند در جمع والدین قرار میگیرند که فرصتی برای گفتوگو بین آنها و والدینشان در مورد تعاملاتی که تماشا میکنند ایجاد میکند.
محققان می گویند که ادبیات شبیهسازی مفیدی است، زیرا بحث در مورد جهان اجتماعی به شیوهای مؤثر بسیار دشوار است و به دلایل و پیامدهای بسیار زیادی نیاز دارد.همانطور که شبیهسازیهای رایانهای که استفاده میکنیم به ما کمک میکنند با مشکلات پیچیدهای مانند پرواز یا پیشبینی آبوهوا مقابله کنیم، درامها، رمانها و داستانها نیز به ما کمک میکنند تا پیچیدگیهای زندگی اجتماعی را درک کنیم.
این نتایج تأیید می کند که بسیاری از مردم احساس می کنند خواندن یک رمان چیزی به آنها یاد داده یا ذهن آنها را روشن کرده است.
و اگر مغزتان را در حال مقایسه افرادی که در رمانهای گوشتی و خونی که خواندهاید با دیگرانی که اینجا یا آنجا ملاقات میکنید مقایسه میکند، خیلی تعجب نکنید، به نظر میرسد که مغز هر دو را بسیار جدی میگیرد.
خواندن ادبیات غنی ما را به عنوان انسان تکامل داده است و این چیزی است که علم نیز امروزه ان را اثبات می کند.